صدای پای صبح

فقط صداست که می ماند...

صدای پای صبح

فقط صداست که می ماند...

آخرین مطالب

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

این که من نمی دانم الآن امامم کجا هستند؛ درد بزرگی است... مثلاً اگر می دانستم ایشان الآن کجا هستند، شده بود از اینجا تا چین را ، با پاهای برهنه می دویدم تا دست هایم را بگیرند و از این گرداب چه کنم، نجاتم دهند... می رفتم در محضرشان، اشک می ریختم و التماس می کردم تا خودشان با دست های خودشان، گره های کارهای این روزهایم را باز کنند... بعد چشم هایم را بستم و تصور کردم که اگر ایشان الآن اینجا بودند، شاید از شدتِ شرمِ کارهای خطا و اشتباهم، از اینجا تا چین را می دویدم تا ایشان مرا نبینند و بگویند : " تو هی خرابکاری می کنی و من مجبورم  دائم برایت استغفار کنم".....

* ما آدم های بدبختی هستیم که اماممان را گم کرده ایم...

** من آدم بدبختی هستم که برنامه ندارم برای ظهور آقایم...

***درد، درد است؛ دلخوش مکن به وارونه کردنش... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۷
ریحانه ر.ب